ا
اولین بار که مهمان شده بودم به نگاهت
هرگز اندیشه نکردم که شوم چشم براهت
شاعر چشم تو گشتم، همه شب شعر سرودم
زیر هر خاطری روشنی از چهره ماهت
شیطنت کرد اگر کودک چشمان تو آنشب
دادم ایام جوانی به مکافات گناهت
شب مویم به تمنای تو شد صبح ولیکن
ریخت بر چهره روزم شب گیسوی سیاهت
پاینده باشید